طال حتى قلته لا ینقضی
آنقدر طول کشید که گمان کردم تمام نمی شود
ونأى الصبح فما منه أثر
و صبح دور شد و هیچ اثری از آن نبود
غاب عنی قمر أحببته
و ماهی که دوستش داشتم از من غیبت کرد
فتعللت بأنوار القمر
پس به نور مهتاب از او شکایت بردم
کلما هیج شوقی حزنی
هر بار که غمم اشتیاقم را تحریک کرد
صحت یا لیلی أما فیک سحر
فریاد زدم که ای شب آیا تو را سحری نیست؟
حنی حنی اشویه یا عین المهی
کمی مهربانی کن ای چشم زیبارو
خزرات المعاتب چونی
اخم های سرزنشگرت مرا سوزاند
اشکثر مالوع حتی اهلی
از بس که نوحه می کنم
اصبحت جزعانه منی
حتی خانواده ام از من شاکی شد
آخ منی آخ منی و آخ من روحی الگضت
آخ از من و آخ از جانی که
هذا العمر بس بالتمنی
کل عمر را به آرزو تمام کرد
رافقتنی الونه و الحسرات
آه و حسرت رفیق من شد
من بطن الی حملنی
از همان شکمی که مرا حمل کرد
و هذا عمری مگالب ویه الظیم
و تمام عمرم با بدبختی کشتی گرفتم
ما مر الضحک مره علی سنی
و حتی یک بار خنده بر لبانم ننشست
و هذا حچی الناس
و این هم حرف مردم
اون و من لوعتی و گالو یغنی
ناله می کنم و از ناله ام می گویند که ترانه می خواند
ردتک تمر ضیف وتسکت الیحجون
می خواستم که مثل مهمان به من گذر کنی و گزافه گوها را ساکت کنی
حجیک مطر صیف ما بلل الیمشون
اما کلام تو باران تابستانی است و رهگذران را خیس نمی کند ( پای قولت نمی ایستی)
ما تنسى ولفک کنت اعتقد یاهوای ماتنسى ولفک
یارت را فراموش نمی کنی، فکر می کردم یارت را فراموش نمی کنی
وضیعت عرفک یالواعدت شبساع ضیعت عرفک
چه قدر زود شناختی که ازت داشتم را تباه کردی
ویه النحبهم قسمه ونصیب ویه النودهم
قسمت شده است که با کسانی که دوستشان دارم
ارضى بزعلهم خلصت کل دنیای ارضى بزعلهم
همه عمرم را با ناراحتی آنها کنار بیایم و نازشان را بخرم
یاولفی طیفک کلما یمر على البال یاولفی طیفک
ای دوست من، خیال تو هر بار که به خاطرم می آید
.وبس کون اشوفک ارضى تمرنی بطیف بس اکون اشوفک
راضی ام که تو را ببینم، هر چند که به خیال من گذر کنی
ردتک تمر ضیف وتسکت الیحجون
می خواستم که مثل مهمان به من گذر کنی و گزافه گوها را ساکت کنی