ترجمه آهنگ ربی رزقنی محمود غیاث

ربی رزقنی بفد عشگ

خدا یه عشق به من داد

بس هو البالی

فقط اون توی ذهنمه

صار النفس مالی

نفس من شده

ما غیره یحلالی

فقط اون برام زیباست

خلانی اطیر بلا جنح

کاری کرد بدون بال پرواز کنم

یمه شحلو عطره

وای که چه خوش عطره

دللنی کل عمره

همه عمر هوامو داشت

کلی تحت امره

همه وجودم به فرمان اونه

وین الگه مثلچ بالعمر

همه عمر هم مثل تو پیدا نمی کنم

یا ستری یا اجمل ستر

ای پناهم ای زیباترین پناه

فنانه بالحب والغزل

در عشق و عشق بازی هنرمنده

بس هیه خلتنی استقر

فقط اون تونست که آرومم کنه

معشوگتی وما نفترگ

عشق منه و هیچ وقت جدا نمی شیم

ذایب بحبها ومحترگ

توی عشقش ذوب شدم و سوخته ام

کلها چذب قبلچ تره

هر کی قبل از تو بوده دروغ بوده

بس انتی حبی الـ من صدگ

فقط تو عشق حقیقی من هستی

ربی رزقنی بفد عشگ

خدا یه عشق به من داد

بس هو البالی

فقط اون توی ذهنمه

صار النفس مالی

نفس من شده

ما غیره یحلالی

فقط اون برام زیباست

محد مثل حبنا ابد

هیچ کسی مثل ما عاشق نیست

هنیالی حبیتچ

خوش به حال من که عاشقت شدم

وصرت انی ابو بیتچ

و بابای خونه تو شدم

وبگلبی خلیتچ

و تو رو توی قبلم گذاشتم

وعدنه ورود من السما

چند تا گل از آسمون داریم (بچه)

کل الوکت یمهم

همه وقت پیش اوناییم

فدوه رحت الهم

فداشون بشم

یشبهوچ غیر امهم

شبیه تو هستند، چون مامانشون هستی

غیر انی اشوفچ وانتعش

تو رو می بینم و حال می کنم

چنی ملک فوگ العرش

انگار پادشاهی بالای عرش هستم

غشتنی ناس بدنیتی

مردم توی دنیا من رو گول زدند

بس کلبچ ابیض ما یغش

ولی تو قلبت سفیده و هیچ وقت گول نمی زنه

یالبیچ حنیه طفل

دلسوزیت مثل یه کودکه

وبفراگچ انجن وانفعل

و توی دوریت دیوونه می شم

جبتچ تره بتعب العمر

تو رو با سختی یک عمر به دست اوردم

ما جبتچ بفد شی سهل

تو رو به آسونی به دست نیوردم

ترجمه آهنگ هشرب حشیش از لوکا

خب شما که با سلیقه من آشنا هستید و از این آهنگ ها گوش نمی دم. ولی به درخواست یکی از خوانندگان این آهنگ رو ترجمه کردم. البته از حق نگذریم جالبه :))

ستی قالتلی البنات بیلبسوا فساتین

مادر بزرگم بهم گفت که دخترها لباس بلند می پوشن

امی قالتلی البنات ما یلعبوش ف الطین

مادرم بهم گفت که دخترها گِل بازی نمی کنن

و خالتی التی ترتدی الخمار قالتلی غنی براحتک بس هتروحی النار

و خاله ام که مقنعه می پوشه بهم گفت که با خیال راحت آهنگ بخون،‌فقط به جهنم می ری

بس انا ابویا ماقلیش .. فانا هعمل الصح وهشرب حشیش

ولی بابام بهم چیزی نگفت، واسه همین کار درست رو می کنم و حشیش می زنم

عالم ما فیش ف دماغها غیر الجواز والنیش

همه عالم به جز ازدواج و چیزای قشنگ تو ذهنشون نیست

سینی ذهب وملایات وستایر کرانیش

سینی طلایی و ملافه های خواب و پرده های خوشگل

اوعی مره تباتی بره أوتتأخری مره

مراقب باش یه شب بیرون خونه نخوابی یا دیر بیای خونه

وعندها البواب یشوفک وما تتزوجیش

چرا که اون وقت نگهبانا می بیننت و دیگه هیچ کس باهات ازدواج نمی کنه

ترجمه آهنگ شرد اقدم لک هدیه از ناظم الغزالی

شرد اقدملک هــــدیه بعـــید میلادک یاحبی

چه هدیه ای به تو پیشکش کنی، در زادروزت محبوب من

اطلب شــما ردت منی مهجتی وعیــنی وقلبی

هر چه می خواهی از من طلب کن، دیده و چشم و قلبم را

قول واتمــــنى علىّ شرد اقـــدملک هدیه

بگو و آرزو کن چه هدیه ای به تو پیشکش کنم

ترید ارصعلک جبینــک من نجــوم السما الزاهر

می خواهی ستاره های آسمان پرنور را بر روی پیشانیت بپاشم

لو شعاع الشمس اصوغه الشعرک الذهــبی ضفایر

یا پرتوهای خورشید را برای موهای طلایی تو گیس کنم؟

قول واتمــــنى علىّ شرد اقـــدملک هدیه

بگو و آرزو کن چه هدیه ای به تو پیشکش کنم

من بحور الشوک اجمـع انفس واجمــــل لآلی

از دریاهای اشتیاق نفیس ترین و زیباترین مروارید ها را جمع می کنم

عقد بیه اتحلی جــیدک وانت اغــلاهن یا غالی

گردنبندی که با آن گردنت را تزیین کنی در حالی که تو از همه آنها ارزشمند تری

قول واتمــــنى علىّ شرد اقـــدملک هدیه

بگو و آرزو کن چه هدیه ای به تو پیشکش کنم

من ریاحین وزهـــور ویاسمــــین وجلنار

از ریحان ها و شکوفه ها و یاسمن ها و گلنارها

افرش ارض البیه تمشـی وفــــوق نار تزید نار

زمینی که بر آن گام بر می داری رو گلباران می کنم و بر آتش آتشی اضافه می شود

قول واتمــــنى علىّ شرد اقـــدملک هدیه

بگو و آرزو کن چه هدیه ای به تو پیشکش کنم

ترجمه آهنگ انا کتیر از شیرین

انا کتیر .. انا الف حاجه علی بعضها

من خیلی… من هزار چیز با هم

فی حاجه واحده ..

در یک چیز هستم

انا واحده عایشه لوحدها .. مش حاسه وحده

من کسی هستم که تنها زندگی می کند ولی احساس تنهایی نمی کند

فی ضحکی حزن غریب اوی .. وفی حزنی ضحکه

در خنده ام غم بسیار غریبی است و در غمم خنده ای

بحبنی وبکره شعوری بحبی لیه

خودم را دوست دارم و از این احساس دوست داشتن خودم متنفرم

مش ای حاجه تمسنی تأثر علیا

اینگونه نیست که هر چه پیش آید مرا متاثر کند

مصارحه نفسی عیوبی مش نکراها فیه

با خودم در مورد عیب هایم روراست هستم و منکر آن ها نیستم

انا کتیر .. انا الف حاجه علی بعضها

من خیلی… من هزار چیز با هم

فی حاجه واحده ..

در یک چیز هستم

انا واحده عایشه لوحدها .. مش حاسه وحده

من کسی هستم که تنها زندگی می کند ولی احساس تنهایی نمی کند

فی ضحکی حزن غریب اوی .. وفی حزنی ضحکه

در خنده ام غم بسیار غریبی است و در غمم خنده ای

وانا تایهه ببقی مرکزه فی توهانی وبسرح فیه

اگر حواسم پرت شود درون این حواس پرتی متمرکز می مانم و در آن چرخ می زنم

احساسی لو اتأذی ممکن اموت بعدیه

اگر احساسم جریحه دار شود شاید بعد از آن بمیرم

وعشان کده متحفظه ومش عایزه اغامر بیه

برای همین محتاط هستم و نیازی نیست که با احساسم قمار کنم

بحبنی وبکره شعوری بحبی لیه

خودم را دوست دارم و از این احساس دوست داشتن خودم متنفرم

مش ای حاجه تمسنی تأثر علیا

اینگونه نیست که هر چه پیش آید مرا متاثر کند

مصارحه نفسی عیوبی مش نکراها فیه

با خودم در مورد عیب هایم روراست هستم و منکر آن ها نیستم

ترجمه فارسی آهنگ ممنوعه انتی از کاظم الساهر

ممنوعهٌ أنتِ ..

تو ممنوع هستی

من الدخول یا حبیبتی علیّ

از ورود به حضور من، محبوب من

ممنوعه أن تجلسی أو تهمسی

ممنوع هستی که بنشینی یا نجوا کنی

أو تترکی یدیکِ فی یدیّ

یا این که دست هایت را در دستهایم بگذاری

ممنوعه أن تحملی دمیه أحضنها

تو ممنوع هستی که عروسکی که بغل کرده ام را برایم جابه جا کنی

أو تقرئی لی قصه الأقزام

یا این که قصه کوتوله ها

والأمیره الحسناء والجنّیه

و شاهزاده زیبارو و پری را برایم بخوانی

أغطیتی بیضاء

لباس های من سفید است

والوقت والساعات والأیام

و زمان و ساعات و روزها

کلها بــیــضاء

همه سفید هستند

فهل من الممکن یا حبیبتی

پس آیا ممکن است محبوب من

أن تضعی شیئاً من الأحمر

که چیز سرخی را

فوق الشفتی الملساء

بر روی لب های نرم من بگذاری

أطلب أقلاماً فلا یعطوننی أقلام

مداد می خواهم، ولی کسی مدادی به من نمی دهد

أطلب أیامی التی لیس لها أیام

روزهای گذشته ام را درخواست می کنم که از بین رفته اند

أسألهم برشامهً تدخلنی

از آن ها، قرصی می خواهم

فی عالم الأحلام

که مرا به دنیای رویاها وارد کند

حتى حبوب النوم قد تعودت مثلی

حتی قرص های خواب هم مثل من عادت کردند

على الصحو فلا تنام

به بیداری، پس خوابشان نمی برد

أن جئتنی زائره فحاولی أن تلبسی

اگه به زیارت من می آیی پس تلاش کن که به تن داشته باشی

العقود والخواتم الغریبه الأحجار

دستبندها و انگشترانی با سنگ نگین هایی عجیب

و حاولی أن تلبسی

و تلاش کن بپوشی

الغابات و الأشجار

جنگل ها و درختان را

ما یفعل المشتاق یا حبیبتی ؟؟

محبوب من، مشتاق چه گلی باید به سر خود بزند؟

فی هذه الزنزانه الفردیه

در این زندان انفرادی

وبیننا الأبواب والحراس

در حالی که بین ما درها و نگهبان های بسیار است

والأوامر العرفیه

و مسائل عرفی هم بر سر راهمان است

ما یفعله المشتاق للحب؟؟

مشتاق برای عشق چه باید بکند؟

وللعزف على الأنامل العاجیه

و برای نواختن بر سرانگشتان عاجی

والقلب لا یزال فی الإقامه الجبریه

در حالی که قلب در سکونت اجباری باقی مانده است

آه آه .. لا تشعری بالذنب یا صغیرتی

آه آه، احساس گناه نکن کوچولوی من

فأن کل امرأه أحببتها

چرا که هر زنی که دوستش داشتم

قد أورثتنی ذبحهً فی القلب

برای من زخمی در قلبم به یادگار گذاشت